نیم نگاهی به آسمون
مولا این روزا خیلی یاد سفری که نصیبم کردی، می افتم. روزها و ساعت های شیرینش رو با خودم مرور می کنم و امروز ثبتشون می کنم تا شیرینیش را فراموش نکنم. سفر اول، نجف، بارگاه مولای عشق علی جان چه صفایی داشت ایوان طلایت. از باب الساعه که وارد می شدیم، ایوان طلا بود که محومان می کرد. از همان جا ضریح پیدا بود. اولین بار همان جا بود که زیارت نامه ات را خواندم. ضریحت را به یاد می آورم. دوست داشتم نجف می ماندم و دستانم را به ضریح گره می زدم. سلام بر تو ای امیرمونان(ع). سلام بر آدم (ع) و نوح (ع). مداح کاروان از کرامات شما روایت کرد، از جای دو انگشت و زنجیری که داخل حرم بود. مانده بودم که چقدر غریبید، حتی در دل شیعیانی مثل من. نشناختن جایگاه نورانی شما ظلم است و من ظالم. ظلم کردم به شما و به خودم. ظلمت نفسی... چقدر دعای پس از زیارت شما، زیبا و پر محتوی بود. می خواندم و گویی حرف دلم را می زدم. چه نعمتی بود جوار مولا دعا کردن! عاشق گلدان های حیاط بودم. از تازگی و طراوتشان امید می گرفتم که روحم تازه شود. عاشقانت به عشق شما در وادی السلام خفته اند. خوشا به حال امثال آیت الله قاضی (ره). همه از ابهت وادی السلام گفته بودند ولی برای من بیش از هر چیز مرموز بود. دلم برای روضه های مداح یزدی تنگ شده، چه جمعیتی از شیعیان با کلام و روضه ی او ، گریه می کردند. زیارت وداع همزمان شد با روضه های او برای زهرای مرضیه (س). بمیرم برای غمی که به هنگام رفتن بانوی دو عالم داشتین. شب های قدر، هرگاه روضه می خواندند، یاد حرمت می افتادم مولا...چه سفر شیرینی بود! خواستم شیرینیش را وصف کنم...نتوانستم. فقط حالی بود که آمد و گذشت. خدایا زیارتش را دوباره نصیب من و همه مشتاقان فرما....آمین. موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
صفحات وبلاگ آمار وبلاگ
|